ممکن است بنا به وضعیت زندگی فردی و اجتماعی خود، روزانه، ساعتها و دفعات متفاوتی را با غذا سر کنیم. این نیاز طبیعی بشر که امروز به حقی بلافصل برای او تبدیل شده، سرچشمه بسیاری از شکوفاییهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی است. جوامع بسیاری در قرن حاضر درگیر پدیدهای نهچندان نوظهور به نام ناامنی غذایی هستند. در حالی که بخشهای بزرگی از جهان از لحاظ تغذیهای در رفاه کامل به سر میبرند، بخشهای بزرگتری در فقر غذایی هستند. وضعیت ایران نیز با توجه به سیاستهای تعدیل ساختاری چند دهه گذشته چندان مطلوب به نظر نمیرسد. در این باره ماهنامه “ایران فردا” در شماره نسخه تیرماه خود که امروز 15 تیرماه در کیوسک های مطبوعاتی توزیع شد؛ با بهزاد دماری، پزشک و متخصص پزشکی اجتماعی، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و مدیر گروه مؤلفههای اجتماعی سلامت مؤسسه ملی تحقیقات سلامت به گفتگو نشسته که می خوانید:
آقای دکتر. لطفاً ابتدا بفرمایید امنیت غذایی دارای چه ابعادی است و وضعیت ایران در این زمینه چگونه است؟
امنیت غذایی یکی از مؤلفههای اجتماعی سلامت محسوب میشود. اگر از وضعیت خودمان بخواهیم شروع کنیم، ما در نقشه جهانی امنیت غذایی جزو مناطق پرخطر هستیم. امنیت غذایی معمولا سه جزء دارد: نخست، تأمین پایدار غذا، دوم ایمنی غذایی و سوم تغذیه. تأمین پایدار غذا به نوع نیازی که مردم دارند، آب و هوا و اتفاقات محیط زیستی، مانند بارشها، خشکسالیها و سیل بستگی دارد. همچنین به شرایط اقتصادی و سیاسی کشور نیز بستگی دارد. مسائل اقتصادی، سیاسی و زیست محیطی در تأمین پایدار غذا تأثیرگذارند. این بدین معنا است که سیاستگذاران باید بهصورت طولانی مدت برای تأمین غذا برنامهریزی داشته باشند. برای مثال، اگر در حال حاضر سیاستهای افزایش جمعیت را پیاده میکنیم، با به هم خوردن ترکیب جمعیتی، تأمین پایدار غذا بسیار حائز اهمیت خواهد شد. با افزایش تعداد کودکان زیر پنج سال و افزایش مادران باردار، سیاستهای تأمین غذا باید بر اساس این تغییر، اعمال شود. در 20 سال آینده همین کودکان، نوجوان خواهند شد و نیازهای غذایی خاص خود را خواهند داشت. به این شکل اگر یک سیاست کلان را پیادهسازی میکنیم، باید بحث تأمین غذا و امنیت آن را نیز مد نظر داشته باشیم. بررسیها حاکی از آن است که در حال حاضر 13 میلیون نفر زیر خط فقر هستند. تأمین پایدار غذا میگوید که برای این 13 میلیون زیر خطر فقر چه برنامههایی در دستور کار داریم.
بعد دوم امنیت غذایی، یعنی ایمنی غذایی، شامل چه موضوعاتی میشود؟
ایمنی غذایی که معمولاً با امنیت غذایی نیز اشتباه گرفته میشود، در واقع بخشی از امنیت غذایی است. وقتی غذا سیاستگذاری، نیازسنجی و تولید شد برای تبدیل شدن به محصولی که به دست مردم برسد، پروسه ایمنی غذایی را طی میکند. ایمنی غذایی جنبههای مختلفی دارد. در برنامه پنج ساله پنجم نیز این بحث بهطور جدی مطرح شد و سموم مواد غذایی به جدیت مورد بحث قرار گرفت. ایمنی غذایی تمام پروسهای است که محصول آماده میشود تا بهدست مصرفکننده برسد.
همانطور که گفتید تغذیه هم بخشی از فرآیند امنیت غذایی است. لطفاً در مورد آن هم توضیح دهید.
بخش سوم امنیت غذایی، تغذیه است. حتی در تغذیه، موضوع توزیع غذا بین افراد خانواده مدنظر است. در واقع اینکه چه کسی در خانواده بیشتر و بهتر از بقیه میخورد، پرسش مهمی است. مثلاً گفته میشود که به ازای هر یک نفر، چه مقداری گوشت لازم است. سیاستگذاری انجام میشود، تولید یا واردات صورت میگیرد و در شیوه تولید، بستهبند، حمل و نقل و نگهداری هم اصولی اعمال میشود و در نهایت این پرسش پیش خواهد آمد که این گوشت را در خانواده چه کسی میخورد؟ کودک و مادر باردار میخورند که به پروتئین نیاز بیشتری دارند یا پدر خانواده مصرف میکند؟ توزیع قدرت در درون خانواده بر شیوه مصرف غذا در درون خانواده تأثیر میگذارد.
گفتید که وضعیت کشور در زمینه امنیت غذایی، رتبه پرخطر را نشان میدهد. بر مبنای چه شاخصهایی به این نتیجه رسیدهاید؟
وضعیت کشور در سطح کلان و نسبت به سایر کشورهای جهان، در وضعیت پرخطر است. در داخل کشور، هفت استان در وضعیت ناامنی غذایی هستند. متأسفانه تعریفی که از امنیت غذایی در کشور داریم، باعث میشود که سیاستگذاران این موضوع را نپذیرند. موضوع امنیت غذایی فقط غذا نیست. شاخص امنیت غذایی به خیلی از موضوعها وابسته است. مثلاً به میزان درآمد. توزیع ثروت، مسائل محیط زیستی، سواد تغذیهای افراد و خانوادهها، حتی میزان تحصیلات نیز بر بحث امنتی غذایی و در دو بخش تغذیه و ایمنی غذا تأثیرگذار است. در بحث تأمین پایدار غذا نسبت اراضی کشاورزی به مساحت کشور، منابع زیرزمینی و میانگین ارتفاع بارش، میزان تولید شیر، گوشت و تخممرغ، نسبت جمعیت شهری به روستایی، تولید محصولات غذایی و غلات و تراکم نسبی جمعیت حائز اهمیت است. نرخ مشارکت اقتصادی زنان، نرخ باسوادی، هزینههای خوراکی و دخانیات خانواده نیز از دیگر عوامل درگیر هستند.
در سیر تحولی تعریف امنیت غذایی، وجه ذهنی امنیت غذایی اخیراً و طی چند دهه گذشته در نظر گرفته شده است. ما در اندازهگیری امنیت غذایی تا چه حد به وجه ذهنی این موضوع توجه میکنیم؟
در حال حاضر پارادایم غالب، حقوق بشر است. یعنی تأمین غذای سالم، مستمر و مغذی حق هر بشری است. در کشور ما برای سنجش امنیت غذایی ذهنیت افراد سنجیده نمیشود و اعداد و ارقامی که در حال حاضر وجود دارد بدون در نظر گرفتن این موضوع است. البته این موضوع بسیار مهم است. احساس بیعدالتی، فساد و عدم امنیت بهطور جدی جزو شاخصهای اصلی هر جامعه درباره امنیت غذایی اعم از ایمنی غذا و تأمین پایدار غذاست. چون ما بر اساس احساس ترس و هراس یا بیعدالتی و فساد، رفتار میکنیم، پس ذهنیت در سنجیدن امنیت غذایی نیز مهم است.

آیا در حال حاضر آماری از تعداد افرادی که در کشور در وضعیت ناامنی غذایی هستند، داریم؟ تا جایی که من اطلاع دارم، بنا بر گزارشهای فائو تا سال 2012 میلادی آمار افراد در معرض گرسنگی در ایران نزدیک به پنج میلیون نفر بود.
آماری به آن شکل نداریم. در حال حاضر نیز تحقیقاتی که دفتر تغذیه انجام داده است، فقط استانهای در وضعیت ناامن را مشخص کرده است. این مطالعه از دادههای ثانوی استفاده میکند. مثل میزان آبهای زیرزمینی. اما برای دستیابی به چنین اطلاعاتی ما نیازمند پرسشنامههایی هستیم که اطلاعات را مستقیماً از خود خانوادهها دریافت کند. اگر بخواهیم تخمین بزنیم، کسانی که زیر خط فقر هستند، هم از نظر احساس عدم امنیت غذایی و هم بهطور عینی و دسترسی کنونی، در وضعیت ناامنی غذایی بهسر میبرند.
آیا آماری از انواع بیماریهایی که بر اثر ناامنی غذایی حاصل میشود، وجود دارد؟
بهطور کلی تأثی رآن بر بیماری دهکهای پایینتر بیماریهای واگیردار بیشتر مشهود هستن. سرطانها که یکی از دغدغههای جامعه کنونی ما هستند، با عوامل اجتماعی فقر ارتباط دارند. اما اینطور نیست که یک گزاره کلی وجود داشته باشد و فقر مساوی سرطان باشد. حتی برعکس ممکن است که فقر از جنبههای مثبتی بر طول عمر فرد تأثیر مثبت داشته باشد. فقر زمینه سرطان را مهیا میکند، اما قطعیتی درباره آن وجود ندارد.
دهکهای اول تا سوم درآمدی معمولاً با چه نوع بیماریهایی روبهرو هستند؟ همینطور این نوع بیماریها تا چه حد به نوع و کیفیت خوراک و میزان مواد خوراکی مصرفی افراد بستگی دارند؟
عوامل خطر بیماریهای غیرواگیر، بیش از نصف نرخ مرگ و میر کشور را به خود اختصاص میدهد. این علتها به ترتیب شامل سکتههای قلبی و عروقی، حوادث و سرطانها بودهاند. عوامل خطر نیز به ترتیب تغذیه، فشار خون بالا، کمتحرکی و دخانیات است. در واقع متهم ردیف اول بیماری و مرگ و میر در کشور، تغذیه است. در جامعه ما، هم از دهکهای بالا به علل تغذیهای فوت میکنند و هم از دهکهای پایین، معمولاً دهکهای پایین علل سوءتغذیهای دارند. در حالی که در دهکهای بالا برعکس این موضوع اتفاق میافتد و مرگ بر اثر بدخوری و پرخوری حاصل میشود. خیلی این دو را نمیتوان با هم مقایسه کرد. در دهکهای پایین معمولاً کمبود ریزمغذیها است، اما در دهکهای بالا چاقی و اضافه وزن بیشتر است.
موضوعی که امروزه بسیار با آن روبهرو هستیم، چاقی اقشار کمدرآمد و تقریباً فقیر است. این موضوع را چگونه میتوان توجیه کرد؟
در کشور ما 25 میلیون نفر اضافهوزن دارند و 10 میلیون نفر چاق هستند. توزیع بین شهر و روستا تقریباً برابر است و کمتحرکی در روستاها هم وجود دارد، اما بخش عمده فقر، مربوط به حاشیه شهرها است. وضعیت امروز بهگونهای است که الزاماً دهکهای بالا با مشکل چاقی روبهرو نیستند و ممکن است فردی که زیر خط فقر است، چاق باشد.
علت چیست؟
در دهکهای پایین نان و غلات بیشتر مصرف میشود و در دهکهای بالا گوشت و پروتئین و در واقع مشکل اینجا است که در هر دو سر طیف، چون تعادل هرم غذایی حفظ نمیشود، چاقی بروز پیدا میکند. به این صورت که دهکهای پایین به پروتئین دسترسی ندارند و دهکهای بالا پول بیشتری دارند. در حالی که افراد باید در هر وعده غذایی، کربوهیدراتها، پروتئین و سبزیجات را دریافت کنند. چرا این اتفاق نمیافتد چون تهیه کردن این نوع ترکیب غذایی نیازمند صرف وقت است و خانوادهای میتواند این ترکیب غذایی را حفظ کند که پول و دانش کافی را برای این قضیه داشته باشد.
برای حل مشکل ناامنی غذایی یا گرسنگی و بیماری ناشی از تغذیه در دهکهای پایین در وضعیت کنونی چه میشود کرد؟
در ایران در حال حاضر ما مبتلا به اپیدمی سهگانه هستیم. بیماریهای غیرواگیر، بیماریهای واگیردار و مسائل اجتماعی سه ضلع این اپیدمی هستند. در نتیجه برای کم کردن از بیماریها و تلف آنها باید از مدلهای همافزایی بهره گرفت. تغذیه مردم فقیر بهتر نمیشود مگر اینکه شرایط اجتماعی آنها را بهبود ببخشیم. اگر بیکار است، باید برایش اشتغال ایجاد شود. اگر آموزش ندیده است، باید به او امکان تحصیل داده شود. اگر درآمد او کم است، باید با یارانه به او کمک کرد و ریشه اجتماعی مشکل را برطرف کرد.
نوع غذا تأثیراتی بر سلامت افراد و رشد ذهنی آنان دارد. علاوه بر اینکه با تأمین غذا و امنیت خاطر نسبت به آن، فرد میتواند، بخشی دیگر از نیازهای خود و خانواده را پیگیری کند و در نهایت، ظرفیت اجتماعی خود و خانواده را نیز افزایش میدهد. اگر مجموعه ناامنی غذایی برای اقشار آسیبپذیر تداوم داشته باشد، چه بازتابهای اجتماعی پیدا میکند؟ آیا ناامنی غذایی بر جایگاه اجتماعی افراد میتواند تأثیرگذار باشد؟
میگویند که غذا مصداق عینی یک موضوع راهبردی است که از شش عامل بیرونی شامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، تکنولوژیک، تصمیمات و اتفاقاتی که در سطح بینالمللی رخ میدهد و محیط زیست تأثیر میپذیرد. قطعاً تغذیه نامناسب بر ترقی اجتماعی و استفاده از فرصتهای اجتماعی تأثیرگذرا است. رشد ناکافی و خستگی ناشی از کمغذایی یا نرسیدن مواد مورد نیاز بدن به آن بر این عدم ترقی تأثیر میگذارد.
در حال حاضر مسئول سیاستگذاری حوزه امنیت غذایی در کشور چه نهادی است؟
شورایی به نام “سلامت و امنیت غذایی کشور” داریم که از نظر شاخصهای سطح اثر نهایی این شورا مسئول است. رئیس جمهوری، رئیس این شورا است و 13 عضو دیگرش وزرای دولیت هستن. تکالیف مربوط به امنیت غذایی بسیار گسترده است و هر دستگاهی وظایفی دارد، اما در سادهترین حالت در ایمنی غذایی سه دستگاه سازمان ملی استاندارد، وزارت صنعت، معدن و تجارت و سازمان غذا و دارو پاسخگو هستند. در تولید پایدار غذا، وزارت جهاد کشاورزی مسئول است. در قسمت تغذیه، وزارت بهداشت مسئول است.
در بحث سیاستگذاری امنیت غذایی، قشربندی اجتماعی چه جایگاهی دارد؟ آیا به آن توجه میشود ای بهصورت کلان به قضیه نگاه میکنیم؟
من فکر میکنم که امنیت غذایی در کشور ما جزیرهای است. هرکس برای خودش کار میکند و تفکر جامعی که باید وجود داشته باشد تا برای بلندمدت، تأمین پایدار غذا و ایمنی غذا را مدنظر داشته باشیم، اتفاق نمیافتد. برای بهبود وضعیت امنیت غذایی باید از افزایش سواد و توزیع عادلانه درآمدها شروع کرد. هر سیاستی که باعث شود توزیع عادلانه درآمدها به هم بخورد، بر تغذیه و ناامنی غذایی اثر مستقیم خواهد داشت.
آیا ما در سیاستگذاری امنیت غذایی به این دو موضوع یعنی افزایش سطح سواد و آگاهی و توزیع عادلانه درآمد توجه داریم؟
ما بیشتر در مباحث امنیت غذایی مدیریت بحران میکنیم. تا ه حال به توزیع عادلانه درآمد فکر نکردهایم یا در آن موفق نبودهایم و نتیجه این شده است که افرادی درگیر فقر غذایی هستند. البته بین تئوری و عمل بسیار فرق هست و معمولاً با رویکردهای مدیریت بحران و با توزیع سبد کالا، به حل مشکل یا تسکین آن میپردازند. در صورتی که درست آن است که از ریشه شروع کنیم و برای توزیع عادلانه درآمد ایجاد اشتغال کنیم و اجازه دهیم که امنیت پایداری برای سرمایهگذار داخلی و خارجی فراهم شود تا بتواند سرمایهگذاری کند.
برای بهبود امنیت غذایی کشور باید از مسیر توزیع عادلانه فرصتها عبور کرد. به استناد شواهد علمی در حال حاضر معتبرترین رویکرد در ارتقاء سلامت همگانی، توزیع عادلانه درآمدها است و هر عاملی که باعث شود این توزیع عادلانه به هم بخورد باید شناسای و پیشگیری شود. میتوان از کشورهای موفق درس گرفت، اما آموختن از دیگران نباید لوله تفنگی باشد و لازم است عوامل موفقیت آنها در یک تصویر بزرگتر شامل حقوق شهروندان، آزادیهای مدنی و پایبندی به اخلاقیات انسانی بررسی شود.